همراه با کاروان حسینی / چهاردهم ذیحجه

همراه با کاروان حسینی / سیزدهم ذیحجه
۱۳۹۴/۰۸/۲۷
همراه با کاروان حسینی / پانزدهم ذیحجه
۱۳۹۴/۰۸/۲۷

همراه با کاروان حسینی / چهاردهم ذیحجه

صحرای تفتیده خاموش بود و کاروان، با گُزیدگانی از زمان، هم نفس با خورشید، راه گشود و ره سپرد.

و عباس، عنان اسب در دست، به پای پیاده همراه کاروان.

جُناده انصاری به او ملحق شد و لحظه ای تامل کرد.

گفت؛ چرا اهل مکه و مدینه که سالها حضور پیامبر و اهل بیت او را درک کرده بودند، از کنار هجرت فرزند

رسول الله اینچنین بی تفاوت گذشتند؟

عباس نگاهی به او کرد.

گفت؛ جهل و تعصب، مانع فهم حقیقت است.

گفت؛ آخر اندک زمانی از رحلت رسول الله نگذشته؟

عباس گفت؛ غفلت جُناده، غفلت! بسیاری از آنان به گوش خود از پیامبر شنیده بودند که فرمود، در این عالم،

هر چیز بر رُکنی استوار است، و پایه و اساس اسلام، محبت اهل بیت من است. خداوند اهل بیت رسول الله را با مردمان، و مردمان را با اهل بیت او می آزماید.

جُناده گفت؛ من چه کنم تا در میانۀ راه وانمانم؟

گفت؛ پیرو او باش.

گفت؛ پیروی از او چگونه است؟

عباس گفت؛ پیرو حقیقی مولای ما کسی است، که کلامش معطر از گفتار او، رفتارش جلوه ای از کردار او،

و خُلقش شمیمی از خُلق او باشد.

شیعۀ او باش جُناده، شیعۀ او!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

فارسی