همراه با کاروان حسینی / بیست و نهم ذیحجه

همراه با کاروان حسینی / بیست و هشتم ذیحجه
۱۳۹۴/۰۸/۲۷
همراه با کاروان حسینی / سی ام ذیحجه
۱۳۹۴/۰۸/۲۷

همراه با کاروان حسینی / بیست و نهم ذیحجه

در غربت خاکستری غروب، مشعل ها یک به یک روشن شدند و سو سو زدند و خیمه گاه،

در محاصرۀ مردان سپاه حُر، آماده شد برای نماز.

حُرریاحی، با فاصله از خیمه گاه، و در اندیشه و تنها به آنان زُل زده بود.

حارث نزدیک شد و با احتیاط نگاهی به او کرد.

گفت؛ تا بحال ندیده بودم اختیار بدست احساس و عاطفه دهید.

حُر او را برانداز کرد.

گفت؛ اکنون نیز همانگونه ام.

و سپس، در سکوتی طولانی نگاه اش را به خیمه گاه سپرد.

حارث گفت؛ پس چرا علی رغم فرمان امیر، مجال دادید به راهشان ادامه دهند؟

حُر مدتی ساکت ماند، و سپس آهی کشید.

گفت؛ چون تا بحال در برابر اهل بیت رسول الله نایستاده ام!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

فارسی